۱۳۹۲ مهر ۷, یکشنبه

گفتگوی احمدی نژاد با امام زمان (ع)









احمدی نژاد
دیروز پیش از‍ بامداد، آقای انگلی نژاد که همه شب را ازاندوه از دست دادن پست و پایگاه خود بی خوابی کشیده بود، به سر چاه چندخران رفت تا با آقا و ارباب ولینعمت خود امام زمان (ع) درد دل، و از ایشان کمک و راهنمائی دریافت کند.
انگلی نژاد – السلام علیک ای آقای بزرگوارم، آیا صدای مرا می شنوید؟
امام زمان – سلام و زهر مار کجا بودی این وقت صبح نمی گذاری قدری راحت باشیم؟
انگلی نژاد – ای آقای بزرگوارم، من از دست این ملت خس و خاشاک به تنگ آمده ام، آن ها می خواهند پست و مقام مرا بگیرند. اگر نتوانم رئیس جمهور بشم، به درد چه کاری می خورم؟ مرا حتی به دربونی و شاگرد شوفری راه نمیدند.
امام زمان – ما به علی چلاق دستور دادیم با گروههای کشتار گر خود این مردم اراذل و اوباش را لت و پار کند.
انگلی نژاد – قربان – ایشان هرچه از دستش بر آمده انجام داده. اکنون زندان ها وشکنجه ها از زیر زمین تا پشت بام پر شده و جای ذخیره ای نمانده است.
امام زمان – آخر او با یک دست چلاق چطور می تونه این همه آدم بکشه یا زندانی کنه؟
انگلی نژاد – قربان چیزی نمانده که همه مردم را از پا در بیاره، ولی این وسط پست و مقام من چی میشه؟
امام زمان – این قدر نق نزن و از خودت نگو – از قول من به علی چلاق بگو همه مردم خس و خاشاک را ازبین نبره، آخر قراره من از چاه بیام بیرون و با شمشیر همه جهانیان را قتل عام کنم تا عدالت در کره زمین برقرار بشه.
انگلی نژاد – قربان، اگر دست ولی وقیح چلاق نبود، تاکنون همه را سر به نیست کرده بود. الان ماموریت را به شازده پسر گل منگلی خود سردار مجتبی خان چنگیز نژاد داده تابا همکاری چاقو کشان میدان مولوی و نمایندگان تجار بازار، و گروه هویجی ها، به قلع و قمع ملت خس و خاشاک بپردازد.
امام زمان – بسیار خوب، ولی ما توصیه می کنیم زیاده روی نکند، سهم مارا هم بگذارد.
انگلی نژاد – یا امام، آیا کی شما تصمیم دارید از چاه بیرون آئید و برنامه انقلابی خود را آغاز کنید.
امام زمان – احمق گوساله، مگر نگفتم پایم زیر سنگ گیر کرده، و از طرفی طنابی، ریسمانی چیزی در دسترس ندارم که خودم رابالا بکشم.
انگلی نژاد – ممکن است از شما خواهش کنم نوار نورانی دور سرم را دوباره به من برگردانید تا مردم بیشترمتوجه من شوند، واز من پشتیبانی کنند؟
امام زمان – عجب آدم دیوانه ای هستی- آن نوار نورانی نبود، آن قطعه ای از شورت یاسر عرفات بود که در سفر به ایران به امام امت تقدیم کرده بود، منهم تکه ای از آن را با مواد فسفر سانس آمیختم و به تو دادم تا بتوانی امت همیشه در خریت را هم چنان در خر بودن نگاه داری.
انگلی نژاد – قربان، شما خوب می دانید که جوانان ما چه قدر در دانش پیش رفته اند. چنان که دختر جوانی توانست با مخلوط کردن چند مواد مختلف داروئی و شیمیائی اورانیوم غنی شده ۲۳۵ و ۲۳۷ بدست آورد.
امام زمان – عجب آدم دیوانه و دروغگوئی هستی. تو میدانی دروغگو دشمن خدا و طبق حکم نایب بر حق ما امام خمینی تو و امثال تو، محارب با خدا و مفسد فی الارض شناخته میشین. اگر صد دست و پا هم داشته باشی، باید بر طبق احکام جدمان، همه آنان را از بدنت جدا کرد.
دروغگوی فراموش کار، نتیجه کار آزمایشی آن دخترک، اورین یا یورین (به فارسی شاش معنی می دهد) بود نه اورانیوم، بهتر است و من به تو سفارش می کنم هر چه زودتر، خودت را به یک تیمارستان معرفی کنی، وگرنه خودم ناچارم تو را به راه راست هدایت کنم.

۱۳۹۲ مهر ۶, شنبه

"امکان ازدواج با فرزندخوانده، قانونی شدن تجاوز به کودکان است"

لایحه جدید حمایت از کودکان بی سرپرست این امکان را فراهم آورده که در صورت صلاحدید دادگاه، پدرخوانده بتواند با فرزندخوانده خود ازدواج کند. 
روز یک‌‌شنبه ۳۱ شهریور در خبرها اعلام شد که مجلس شورای اسلامی ایران قانون ازدواج پدرخوانده با فرزند را تصویب کرده است. این تیتر البته اشتباه بود. ماجرا به سال ۱۳۹۱ باز می گردد و آبشخور اولیه آن نیز نه مجلس که شورای نگهبان است.
اواخر بهمن ماه سال ۱۳۹۱ لایجه حمایت از کودکان و نوجوانان بی سرپرست و بدسرپرست به تصویب مجلس رسید. شورای نگهبان اما موادی از این لایحه را مغایر با شرع تشخیص داد و آن را به مجلس بازگرداند.
در مصوبه‌ی اولیه‌‌ای که در مجلس تصویب شد، ازدواج با فرزندخوانده به طور کامل ممنوع شده و عنوان شده بود که اگر کسی بخواهد با فرزندخوانده‌اش ازدواج کند، حضانت آن بچه از او گرفته می‌شود. شورای نگهبان اما این ماده را خلاف شرع اعلام کرد و لایحه را به مجلس برگرداند. حالا مجلس این ماده را به شکلی تغییر داده که ازدواج با فرزندخوانده تنها می‌تواند با حکم دادگاه انجام پذیرد. بر اساس ماده ۲۷ لایحه جدید، ازدواج فرزندخوانده با سرپرستش به تقاضای اداره بهزیستی و در صورت صلاحدید دادگاه امکان پذیر است.
عضو کمیسیون اجتماعی مجلس در گفت و گو با خبرگزاری مهر ضمن دفاع از عملکرد نمایندگان مجلس در مورد این لایحه گفته است: «در گذشته فرزندخوانده بدون هیچ شرط و محدودیتی می توانست با سرپرست خود ازدواج کند اما بر اساس لایحه جدید این کار فقط در صورت صلاحدید دادگاه امکان پذیر است».

سکوت قانون مدنی
شادی صدر حقوقدان مقیم لندن درباره امکان قانونی ازدواج با فرزندخوانده می‌گوید:«قانون مدنی ایران این موضوع را مسکوت گذاشته. یعنی در ماده‌ای از قانون مدنی که اعلام شده ازدواج با چه کسانی ممنوع است و لیست افراد محرم را که طبق قانون اجازه‌ی ازدواج با آن‌ها داده نمی‌شود، اعلام کرده، اسمی از فرزندخوانده به میان نیامده است.»
شادی صدر

وی تصریح می‌کند: «اما مسئله‌ی اصلی در این قانون جدید که با عنوان "لایحه‌ی حمایت از کودکان و نوجوانان بی‌سرپرست و بدسرپرست" تصویب شده و داعیه‌ی حمایت از کودکان و نوجوانانی را دارد که جزو محروم‌ترین اقشار جامعه از نظر عاطفی، مالی و... هستند، این است که مفهوم امکان ازدواج با فرزندخوانده را وارد موازین حقوقی و همین‌طور فرهنگی عمومی جامعه می‌کند. در جامعه‌ی ایران، ما چنین سابقه‌ای نداریم. در سنت و فرهنگ ما، در دوروبر خودمان، هیچ سراغ نداریم که کسی با فرزندخوانده‌اش ازدواج کند».
این حقوقدان تاکید می‌کند که قانونی کردن ازدواج با فرزند‌خوانده، قانونی کردن تجاوز به کودکان و قانونی کردن کودک‌آزاری است و این مفهوم را اساساً وارد فرهنگ کرده و آن را عادی می‌کند.

قانونی کردن تجاوز
مهرداد درویش پور جامعه شناس مقیم سوئد نیز تصویب این قانون را به نوعی "قانونی کردن تجاوز" می‌داند و می‌گوید: «این قانون تجاوز آشکار به حقوق کودکان در جامعه ای است که کودکان در بی‌حقوقی کامل به سر می‌برند. تجاوزی که نه تنها با مجازات روبرو نمی‌شود بلکه از مشروعیت قانونی و شرعی نیز برخوردار می‌گردد. در حالی که در تمام دنیا فرایند تحولات به سمتی است که حقوق کودکان هر چه بیشتر مورد توجه قرار گیرد و به‌ویژه قانون مجازات‌ها علیه سوء‌استفاده جنسی بزرگسالان و حتی والدین از کودکان را تشدید کرده است».
این استاد دانشگاه به مورد دیگری نیز اشاره می کند و آن کاهش باروری در جوامع مدرن و در نتیجه افزایش تعداد فرزندخوانده‌هاست. آقای درویش پور می گوید این مسئله مرز فرزندان بیولوژیک و فرزند‌خواندگان را بیش ازپیش کم‌رنگ کرده و قانون‌گذار را به سمتی سوق داده که هر دوی این‌ها را از محبت، مراقبت و حقوق یکسان برخوردار کند.

طرحی برای فرزندخواندگان بالای۱۸ سال یا کمتر؟
نمایندگانی که این طرح را تصویب کرده‌اند معتقدند که این قانون ربطی به کودکان ندارد و در اصل برای دوران بزرگسالی و بعد از ۱۸ سالگی فرزندخوانده ها تصویب شده است.
امیرحسین قاضی زاده عضو کمیسیون اجتماعی مجلس در این باره به خبرگزاری مهر می‌گوید: «فرزندخوانده تا سن بلوغ، فرزند خانواده‌ای است که سرپرستی او را پذیرفته است و سپس مستقل است و می‌تواند از آن خانواده جدا شود و بین مسائل حقوقی و شرعی خانواده با سرپرست خود تفاوت وجود دارد».
شادی صدر اما این استدلال را نوعی حیله از سوی نمایندگان می‌داند و می‌گوید: « بر اساس قوانین ایران، سن ازدواج برای دختران ۱۳ سال و برای پسران ۱۵ سال است. بنابراین دختر در سن ۱۳ سالگی بر اساس قوانین ایران می‌تواند ازدواج کند و اصلاً بحث ۱۸ سالگی و سنین بزرگ‌سالی مطرح نیست. براساس این قانون، در فاصله‌ی بین ۱۳ سالگی تا ۱۸ سالگی، پدرخوانده می‌تواند دخترش را به عقد خودش دربیاورد».
مهرداد درویش پور نیز معتقد است این قانون رواج تجاوز به دختران نوجوان است. او می گوید: « این قانون پیامی به مردان می‌دهد که دامنه پاسخ‌گویی به آزمندی‌های جنسی‌شان در رابطه با دختران نوجوان می‌تواند از آن چیزی که هست نیز بیشتر شود. به عبارت دیگر تجاوز به کودکان بیش از پیش مشروعیت قانونی می‌یابد. امری که خطر افزایش تجاوز مردان نسبت به دختر خوانده‌های خود را در بر دارد. این قانون موقعیت و قدرت عمل مردان را دربرابر دختران خردسال و نوجوان افزایش و ترس از مجازات احتمالی را به شدت کاهش می‌دهد. تمام تحقیقات جامعه‌شناسی نشان دهنده آن است که هر چه زنان و کودکان از موقعیت ضعیف تری در برابر مردان برخوردار باشند، با ریسک بالاتری از مورد بهره برداری جنسی قرار گرفتن، خشونت و تجاوز روبرو می‌شوند».

صلاحدید دادگاه به چه معناست؟
در متن لایحه حمایت از کودکان بی سرپرست و بدسرپرست آمده است که در صورت تقاضای سازمان بهزیستی و با تشخیص دادگاه، اگر صلاح فرزندخوانده در ازدواج با سرپرست او باشد، این اجازه به او داده می شود.
پرسش این‌جاست که در چه مواردی اساسا ممکن است ازدواج فرزند با کسی که سالیان سال او را پدر خود می‌دانسته به مصلحت او باشد؟
شادی صدر نیز ضمن تکرار این پرسش بار دیگر تاکید می‌کند که هیچ مصلحتی در این به اصطلاح ازدواج نمی‌تواند برای کودک متصور باشد غیر از این که این مجوز را به پدر بدهد که به دخترش تجاوز کند.
برخی می‌گویند که شاید نظر قانون گذار در این‌جا به دخترانی بوده که مورد تجاوز پدرخوانده خود قرار گرفته اند و حالا دادگاه تشخیص می‌دهد که این ازدواج می‌تواند به نفع قربانی باشد. شادی صدر در این مورد توضیح می‌دهد: «در ایران چنین چیزی سابقه نداشته؛ این‌که یک متجاوز بتواند با قربانی تجاوز ازدواج کند. در واقع، آن ازدواج معنی ازدواج نخواهد داشت. زوجیت و ازدواج معنایش رابطه‌ی خودخواسته، آگاهانه، با رضایت و در سن بلوغ با عقل و اختیار کامل است. غیر از این که باشد، اسمش دیگر ازدواج نیست، اسمش ازدواج اجباری و تجاوز است و این دیگر اسمش خانواده نیست. اسمش هرچیزی هست مثل کودک‌آزاری، مثل ترویج بچه‌بازی و غیره، ولی اسمش خانواده و زوجیت نمی‌تواند باشد».
مهرداد درویش‌پور
مهرداد درویش پور نیز صدور چنین اجازه ای از سوی دادگاه را "بسیار خطرناک" توصیف می‌کند و نتیجه آن را ترس از پی‌گیری شکایت علیه چنین تجاوزاتی می‌داند. او می‌گوید: «از این پس کودکان بی‌سرپرست و فرزند خواندگان طمعه تجاوزات هر چه بیشتر مردانی خواهند شد که از حمایت شرع و قانون نیز برخوردارند. پرسیدنی است چه کسی دیگر رغبت می‌کند علیه تجاوز به این‌گونه کودکان قد علم کند؟ چه کسی رغبت می‌کند برای افزایش حقوق کودکان و محو فاصله‌گذاری بین فرزندان بیولوژیک و فرزندخواندگان که تعدادشان روز به روز بیشتر می‌شود، تلاش کند؟».
حمایت از شرع به جای حمایت از کودکان
نماینده مجلس در گفت و گو با خبرگزاری مهر تصریح کرده که نمایندگان نمی توانند به لحاظ شرعی این شکل از ازدواج را ممنوع کنند.
شادی صدر در پاسخ به این استدلال می گوید: « من فکر می‌کنم مسئله‌ی اصلی برای نماینده‌ها باید این باشد که چه چیزی به مصلحت بچه‌هایی هست که هیچ نوع پشتیبانی غیر از قانون ندارند. اگر قرار باشد که قوانین ما به‌جای این‌که از کودکان حمایت کند، بیاید به بهانه‌ی اصول فقهی و شرعی، تجاوز به کودکان را قانونی کند، این قانون به چه دردی می‌خورد؟».
این وکیل با تاکید دوباره بر این نکته که اصرار بر قانونی شدن این نوع ازدواج از سوی شورای نگهبان بوده و نه مجلس می‌گوید: «نماینده‌ها فعلاً با قایم شدن پشت آن چیزی که به اسم شرع و اسلام از آن نام می‌برند و در نظر نگرفتن مصالح کودکان، نشان دادند که مسائل کودکان برای‌شان مهم نیست. این که کودکی مورد تجاوز یا آزار جنسی قرار بگیرد، برای‌شان آن‌قدر مهم نیست که بتوانند به خاطر آن در مقابل نظر شورای نگهبان بایستند».

آیا جامعه این قانون را می پذیرد؟
شاید ایران جزو معدود کشورهایی باشد که قوانین آن عقب تر از فرهنگ رایج در میان جامعه حرکت می‌کنند. بسیاری از قوانینی که در ایران تصویب شده‌اند، در میان خانواده‌های ایرانی رواج چندانی ندارند و حتی گاه مغضوب هم هستند.
مهرداد درویش پور لایحه جدید درباره امکان ازدواج سرپرست با فرزند خوانده را از این دست می‌داند، اما معتقد است گمانه‌زنی درباره جامعه ایرانی چندان راحت نیست. او می گوید: «به خاطر بیاورید که حتی به‌رغم وجود امکان چند همسری در ایران، میزان چنین پدیده‌ای در جامعه بسیار پائین‌تر از ان چیزی است که قانون گذاران و مبلغان آن در اشاعه‌ آن کوشیده‌اند. با این‌همه گمانه‌زنی در این‌باره چندان ساده نیست. رشد ناهنجاری در جامعه ایران به گونه‌ای است که هر غیر ممکن دیروزین را به واقعیت ممکن و جاری امروزین بدل ساخته است. با این‌همه می‌توانم به جرات بگویم گرایش عمومی در جامعه ایران چنین روابطی را پس می‌زند. علاوه بر آن، ساختن افکارعمومی علیه این قانون می‌تواند جلوی وخیم‌تر شدن حقوق زنان و کودکان را بگیرد».
شادی صدر نیز اطلاع رسانی و آگاهی‌بخشی درباره نتایج چنین ازدواج‌هایی را بهترین شیوه می‌داند. او البته تصریح می‌کند که چون این نظر شورای نگهبان بوده و الان هم لایحه برای تایید نهایی نزد شورای نگهبان است، برای رد این لایحه نمی‌توان به شورای نگهبان امیدوار بود.
خانم صدر اما امیدوار است که در دولت جدید و با فضای به‌وجود آمده و نیز از طریق فشارهای بین‌المللی بشود جلوی تصویب نهایی چنین لایحه ای را گرفت.

۱۳۹۲ مهر ۴, پنجشنبه

توتالیتاریسم یا تَمامیت خواهی به زَبانی ساده!


 توتالیتاریسم یَعنی چه؟

توتالیتاریسم یا تمامیت خواهی اصطلاحی سیاسی است بَرای توصیف شیوه ای از حکومت که در آن نظام یا ادعا می کند که بر تمامِ آنچه در کشور و حتی زندگی خصوصی مردمان می گذرد کنترل دارد و یا در واقع نیز چنین قدرتی دارد! افلاطون در کتابِ “جمهوری” حکومت تمامیت خواه را یکی از بهترین انواع حکومت بر می شمارد.
رهبر یک حکومت تمامیت خواه از تمام قدرتش استفاده می کند تا تمامی مردم تحت سلطه اش را برای آرمان ها و اهداف نظامش بسیج کرده و به همین دلیل است که هیچگونه مخالفت و یا فعالیتِ خارج از حوزه ایده آل هایش را بر نتابیده و با هرگونه جریانِ روشنفکری، احزاب سیاسی، نهادهای مذهبی دگراندیش و…سَر جنگ و ستیز دارد.
موسولینی و هیتلر هر دو دیدگاه های فاشیستی داشتند و نظام هایی توتالیتر تشکیل دادند که جز مصیبت و نکبت برای مردمان جهان، ارمغانی نداشت.  سیروس پارسا
از آنچه گفته شد می توان نتیجه گرفت که تمامیت خواهی یعنی خواهانِ تحت کنترل داشتنِ همه کَس و هَمه چیز در یک جامعه، یَعنی نظارت دقیق بَر هَر آنچه که در جامعه و حتی زندگی خصوصی شهروندان رُخ می دهد و وضع قوانینی سَخت و نَفسگیر برای کنترل بهتر مردم و رفتارهای شان چه در سطح جامعه و چه در چهارچوب خانه های شان!
نظام های توتالیتر از راهِ استفاده گسترده از تبلیغات برای پخش هر چه بیشتر یک ایدئولوژی، مقدس جلوه دادن رهبر جامعه، در اختیار گرفتن تمامی رسانه های جمعی و استفاده از آنان در راستایِ گسترش افکار، آرمان ها و اهداف خود، ایجاد فضایی پلیسی – امنیتی و ریشه کن کردن هرگونه نقد حکومت و اعراض به شیوه آن و مهم تر از همه تُخم تَرس و وَحشت در دل مردمان کاشتن، قدرت سیاسی خود را حفظ می کنند.

 شش ویژگی یک حکومت تمامیت خواه:

۱- دارایِ یک ایدئولوژی کلی هستند؛ مثلن نظام توتالیتر اسلامی ایران بر ایدئولوژی آماده سازی جهان بَرای ظهور مَهدی استوار است و یا حکومت توتالیتر هیتلر، ایدئولوژی نژاد برتر را در بوق و کرنا کرده بود.
۲- دارایِ یک سیستم تک حزبی که توسط رهبر آن حکومت اداره می شود، هستند و همواره قدرت سیاسی دست خودشان است و یک فردِ بیرونی، غیر خودی حساب شده و نمی تواند وارد چرخه قدرت شود؛ مثال بارزش هم حکومت اسلامی و احزاب اصولگرا و اصلاح طلب هستند که جملگی تحت فرمان و نظر رهبری می باشند.
۳- دارایِ سیستم امنیتی – پلیسی فوق العاده قوی و سری هستند؛ مثال بارزش هم بسیجیان و لباس شخصی های سید علی خامنه ای اند که آزادانه به تفتیش عقاید مردم و بازداشت و برخورد خشونت آمیز با آنان، مشغولند و از حقوق و مزایایِ بالایی نیز برخوردارند.
نظام های توتالیتر از یک سیستم قوی امنیتی و مأموران لباس شخصی بسیاری بهره می برند! هدف ایجاد رعب و وحشت در توده مردم است.  سیروس پارسا
4- سلاح های مورد استفاده حکومت و نیروهایِ امنیتی اش در انحصار خودشان است و یک شهروند معمولی امکان دسترسی به آن سلاح ها (چه گرم و چه سرد) را ندارد.
۵- رسانه های جمعی همچون رادیوها، شبکه های تلویزیونی و روزنامه ها و مجلات، همگی در انحصار کامل حکومت هستند و باید از فیلترهای متفاوت نظام پیش از انتشار در پیشگاهِ عموم، رد شده و تَن به تیغ سانسور به نفع و صلاح حکومت را بدهند.
۶- اقتصاد مملکت نیز به طور کامل و خصوصی در دستان خودشان قرار دارد و بنیاد های اقتصادی توسط یک یا چند گروه وابسته به حکومت و رهبر آن، اداره می شوند؛ نمونه بارز این مسئله نقش چشمگیر سپاه پاسدارن در اقتصاد ایران و یا دزدی های میلیاردی مسئولان و خانواده های شان از سرمایه ملی مردمان ایران زمین است.
در این ویدیو یک شرح کوتاه درباره ایدئولوژی فاشیسم و تمامیت خواهی را مشاهده می کنید.

 علائم تشخیص یک حکومت توتالیتر:

۱- بسته شدن روزنامه‌های منتقد حکومت.
۲- وجود سانسور شدید در تمام ابعاد، از جمله اطلاعات، رسانه‌ها، مطبوعات و کتب.
۳- زندانی شدن افرادی که از حکومت انتقاد می‌کنند.
۴- پناهندگان سیاسی فراوان در کشورهای دیگر.
۵- اقتصاد دولت مدار.
۶- وجود رهبری مقتدر و اغلب کاریزماتیک در راس حکومت.
۷- شخصیت پرستی (کیش شخصیت)
۸- وجود ایدئولوژی فراگیر رسمی و حکومتی که همه چیز با آن سنجیده می‌شود.
۹- سرکوب شدن حقوق اقلیت‌های سیاسی، مذهبی، قومی.
۱۰- قرار داشتن انحصار رسانه‌ های فراگیر، از جمله رادیو و تلویزیون، در اختیار دولت.
۱۱- دولتی بودن تمام نظام‌های ارتباطی، از جمله پست، تلفن و اینترنت.
۱۲- مقدس شماری آرمان‌ های رسمی حاکمیت.
۱۳- برخورد سبعانه و بی‌ رحمانه با مخالفان حکومت.
۱۴- محدود شدن آزادی های فردی، به ویژه آزادی بیان.

در ایران با «اعتدال» اعدام می‌کنند

اعدام بیش از پنجاه نفر در یک ماه گذشت



هم‌زمان با سخنان روحانی در سازمان ملل و دعوت از جهانیان برای روی آوردن به «اعتدال» و صلح، ده‌ها تن در ایران به دار مجازات آویخته شدند و تعداد دیگری نیز در صف اعدام به سر می‌برند.
 یکی دو روز مانده به سفر حسن روحانی به نیویورک، دستگاه قضایی تعدادی از زندانیان سیاسی از جمله نسرین ستوده را بی‌قید و شرط آزاد کرد و موجی از شادمانی را در جامعه و همین‌طور فضای مجازی باعث شدبه موازات آن سخنان روحانی به تیتر یک برخی از نشریات تبدیل شد که گفته بود در برخورد با بدحجابان رعایت اعتدال صورت بگیرد!
از سوی دیگر همزمان با حضور رییس جمهوری اعتدال‌گرا در نیویورک خبری منتشر شد که از آزادی پنجاه تن از محکومین حوادث ۸۸ حکایت داشت. این خبر نیز مزید بر علتی برای شادمانی آنانی شد که امید بسته بودند روحانی با شرکت در مجمع عمومی سازمان ملل و رو به رو شدن با اوباما، یخ‌های رابطه با آمریکا را بشکند، پی آمد آن تحریم‌ها برداشته شوند، دلار ارزان شود و مملکت با وجود روحانی بشود ...مملکت گل و بلبل
تعدادی از زندانی‌ها آزاد شدند، گمانه‌زنی‌ها در مورد اسامی آن پنجاه نفری که وعده آزادی‌شان داده شد آغاز شد، اما درست در زمانی که روحانی رودر روی کریستین امانپور نشسته بود و به زبان انگلیسی پیام صلح به مردم آمریکا می‌داد و در هنگامه‌ای که به عنوان سخنران در مجمع عمومی سازمان ملل جهانیان را به اعتدال و صلح و دوستی دعوت می‌کرد، در ایران طناب‌های دار در پشت دیوارهای زندان ها در شهر های مختلف آویزان بود و به دستور قضات جان انسانها گرفته می‌شد.
بر اساس گزارش دیده‌بان حقوق بشر در یک ماه گذشته در ایران بیش از پنجاه نفر به دار مجازات آویخته شده‌اند.
سازمان عفو بین الملل در همین ارتباط با انتشار بیانیه‌ای در خواست چندین‌باره‌ی خود مبنی بر توقف ماشین اعدام در جمهوری اسلامی را خواستار شده و از مسوولان دستگاه قضایی تقاضا کرده است که اجرای حکم شش زندانی دیگری که   در زندان کرج در انتظار اعدام به سر می برند را متوقف سازد
سازمان عفو بین الملل در بیانیه مذکور با نام بردن از این شش زندانی جرایم انتسابی آنان را محاربه و فساد فی الارض اعلام کرده است که در ارتباط به ترور یک روحانی در کردستان بازداشت شده اند
از سوی دیگر در نیویورک و جایی که حسن روحانی و دیگر دیپلمات‌های برجسته‌ای که ادعا می‌کنند با اختیار تام به سازمان ملل آمده‌اند نیز جمعی از ایرانیان با حمایت سازمان حقوق بشر ایران در مقابل ساختمان سازمان ملل با در دست داشتن پلاکادرهایی خواستار توقف اعدام‌ در ایران شدند؛ خواسته‌ای که تا به امروز با .بی‌اعتنایی از سوی مقامات جمهوری اسلامی مواجه بوده است
سازمان حقوق بشر ایران که آمار مربوط به موارد نقض حقوق بشر اعدام‌ها را به همراه مستندات آن منتشر می‌کند، از اعدام چهار نفر در ارومیه، یک نفر در مشهد، چهار نفر در کرمان، یک نوجوان هجده ساله در کازرون، هشت نفر از جمله سه زن در یزد و پنج نفر در قزوین خبر داده است و اعلام کرده علاوه بر موارد فوق تعدادی نیز در انتظار اجرای حکم اعدام به سر می‌برند.

۱۳۹۲ مهر ۳, چهارشنبه

باز هَم حجاب ننگین اسلامی، بانوان ایران زمین را عزادار کرد!

حذف تیم کاراته بانوان ایران:

 درحالی که تیم ملی کاراته بانوان ایران به فینال راه یافته بود، بااعتراض مصری‌ها به حجاب غیرقانونی، داور تیم ایران را بازنده اعلام کرد. به گفته مسئولان تیم یک تلفن از تهران سرنوشت بازی را تغییر داده است   
زنان کاتاروی ایران حضور در مسابقه نهایی سومین دوره بازی‌های همبستگی کشورهای اسلامی در اندونزی را از دست دادند. علت این امر نه شکست ورزشی، بلکه “مشکل حجاب” ورزشکاران بوده است. به گزارش خبرگزاری‌های داخلی، رقیب ایران در مصاف نیمه‌نهایی – مصر – پس از شکست چهار بر صفر از ورزشکاران ایرانی به پوشش زنان ایرانی اعتراض کرده است. این اعتراض در نهایت به تغییر نتیجه منجر شده و تیم ایران به‌عنوان بازنده این دیدار معرفی شده است.
ماجرا از این قرار است که ورزشکاران ایرانی تا پیش از دیدار با مصر از “حجاب” مورد تأیید فدراسیون جهانی کاراته و اتحادیه کاراته آسیا استفاده می‌کردند. به گزارش منابع خبری داخلی، پس از انتشار عکسی از مسابقات روز نخست، مرضیه اکبرآبادی، معاون ورزش بانوان وزارت ورزش، با مسئولان تیم در اندونزی تماس می‌گیرد و در مورد پوشش ورزشکاران “تذکر” می‌دهد.
اشک های این بانوی قهرمان هزاران بار از خدایِ خیالی تو با ارزش تر است! آدمکِ تهی مغز درد این دختر را بفهم و قوانین قرون وسطایی ات را به دور بریز!  سیروس پارسا
در پی این امر ظاهرا پوشش ورزشکاران تغییر داده می‌شود. مصری‌ها هم اعتراض می‌کنند که چرا ایرانی‌های در مسابقه با آنها بین کلاه و یقه خود از پارچه استفاده کرده بودند. پوشش جدید بر خلاف پوشش مورد تأیید فدراسیون جهانی بوده است.
جدن مایه اندوه و ماتم است که چگونه یک زنِ “زن ستیز” با یک تلفن از تهران، مدال طلا را از چنگ ورزشکارانِ ایرانی که مدت ها برای کسب این عنوان تلاش کرده بودند، می رباید و شادی و خوشحالی آنان را به عزاداری و مراسم گریه و زاری تبدیل می نماید!
این نخستین بار نیست که حجابِ نکبت بار اسلامی، شادی بانوان ورزشکار ایران را که با این شرایط سخت و اسفناک، باز هم دست از تلاش و کوشش بر نداشته اند، به ماتم تبدیل کرده است، برای نمونه توجه شما را به آنچه که بر تیم فوتبال بانوان ایران آمد، جلب می کنم! (برای خواندن آن دردنامه، اینجاکلیک کنید)

- حجاب اسلامی؛ دُمل چرکین واپسگرایی:

زنان و کودکان در جامعه عقب افتاده ایرانی از پست ترین جایگاه برخوردارند. ایشان از کمترین امنیت اجتماعی برخوردار نبوده و همواره مورد هجمه اجتماع مردسالار قرار گرفته اند. مشکل زن ستیزی در ایران، تنها مربوط به دوره ننگین حکومت سی ساله آخوندی نمی شود. جامعه ایران در امر زن ستیزی قدمتی تاریخی دارد. زن ستیزی حتی در اشعار بزرگان و سخنوران نامی ایران زمین نیز به چشم می خورد. اما زن ستیزی اسلامی، این قوانین ضد انسانی که در جامعه حکمرانی می کنند و بانوان ایران امروز را درمانده و بی دفاع ساخته اند مروبط به این سه دهه ننگین و جنایت بار حکومت آخوندی است.
بانویِ ایرانی در سخت ترین و تحقیر آمیز ترین شرایط، قهرمانانه به پیش می رود و دست از مبارزه بر نمی دارد، مدال طلا به دست می آورد ولی یک آدمک مذهبی بی شعور، تمام تلاش وی را با یک تلفن بر باد می دهد! چه باید گفت؟!  سیروس پارسا
در گذشته، هر چند جامعه ایرانی مرد سالار بوده است اما زنان را همواره ستایش کرده و بانوان در جامعه عزت و احترام داشتند. مسئله ستایش بانوان به قدری مهم و حیاتی بوده است که مردمان آن زمان حتی روزی را به بانوان اختصاص داده و آن را اسفندگان نامیدند. جشن سپندارمذگان یا اسفندگان روز نکوداشت زن ایران کهن بوده است. سپندارمذ یکی از امشاسپندان جاودانی مؤنث است. او را مظهر پاکی و فروتنی، محبت، خلوص و عشق اهورامزدا می‌دانستند و بر این عقیده بودند که سپندارمذ در عالم مادی نگهبانی زمین و زنان نیک را برعهده دارد.
از آنچه گفته شد نتیجه میگیریم که هر چند جامعه ایران به جز در زمان های کوتاهی، همواره مرد سالار بوده است اما در ایران کهن بانوان جایگاه بسیار والایی در میان مردمان داشته اند و همواره مورد احترام و ستایش قرار می گرفتند. اما امروزه با توجه به قوانین شریعه اسلام که بر هستی و نیستی مردمان ایران زمین حکومت می کنند، زنان جایگاه و مقام ارزشمند خود در میان مردمان را از دست داده و از کمترین حقوق انسانی و شهروندی محروم گشته اند.
خواست حکومت اسلامی این است که جامعه، از وجود زنان تُهی شود و هیچ بانوی ایرانی در خیابان ها و دانشگاه ها و ادارات و…دیده نشود. آخوند ها بر این باورند که چنانچه بتوانند زن را از سطح جامعه حذف کنند، کنترل مردان جامعه با دروغ و خرافات و مهمل بافی که حوزه تخصصی ایشان است، بسیار آسان بوده و دیگر هیچ خطری حکومت ضد انسانی شان را تهدید نمی کند. به نظر شما چنانچه زنان از جامعه ناپدید شوند، چه بلایی بر سر آن اجتماع زن ستیز، خواهد آمد؟
به گمان نگارنده چنانچه بانوان را از سطح جامعه حذف کنند و حضور زنان در اجتماع کم و در نهایت قطع شود، جنبش آزادی خواهی ایرانیان دست کم برای چند دهه، متوقف خواهد شد. زنان و بانوان دلاور ایرانی در طی قرن ها، همواره پرچم دار جنبش های آزادی خواهانه بوده اند. اگر یک پرنده قادر است که با یک بال پرواز کند و در آسمان ها اوج بگیرد، یک جامعه نیز خواهد توانست که بدون زنانش، پیشرفت کرده و مردمانش را به رفاه و آرامش برساند.
فرتور نمایانگر حجاب کامل اسلامی است. یک زن باید در سرما و گرما، در عروسی و عزا، در شادی و غم خود را در این گونی سیاه بپیچاند تا الله روان پریش مدینه از وی راضی باشد. مسلمانان هنوز به این سطح از درک نرسیده اند که نوع پوشش هر انسان، تنها و تنها به خود آن شخص ارتباط دارد و جامعه حق بازخواست کسی را به خاطر نوع پوشش ندارد.  سیروس پارسا
یک اجتماع تُهی از زنان، یک ملت مریض و روان پریش را تولید خواهد کرد؛ جامعه خالی از زن، مردانی خشمگین و ناراحت و بی فکر را به وجود خواهد آورد و جامعه ای بی فکر که زنان در آن دیده نمی شوند از مردانش، بردگانی در راستای به بار نشاندن خواسته های پلید رهبران جامعه خواهد ساخت.
حس مادرانه از خود گذشتگی و فداکاری، از زنان رهبران ایده آلی می سازد؛ رهبرانی که منافع شخصی را به منافع مردم خود ترجیح نداده و حاضرند برای داشتن جامعه ای آزاد و امن، هر آنچه که در توان دارند را فدا کنند. رهبران حکومت اسلامی نیز به این امر واقفند و می دانند که در صورتی که جامعه اسلامی شان به بانوان ایرانی فرصت خودنمایی را بدهد، بدون شک ژاندارکی از میان دختران آزاده ایران زمین پیدا خواهد شد که دودمان آخوندها را به آتش خواهد کشید.        - اسلام، مکتبی تُهی از عشق:              
در تاریخ صدر اسلام و بعد از آن، هیچگاه یکی از سران و بزرگان مسلمان نسبت به زنی، جز شهوت و هوس و احساسات جنسی، حس دیگری نداشته است. در اسلام ناب محمدی، زنان به قدری پست و ناچیز شمرده شده اند که مردان مسلمان، بانوان را لایق عشق ورزیدن و دل بستن نمی دانند؛ چرا که نگاه مردان مسلمان به هر زنی، نگاهی ابزاری و شهوانی است.
یک مرد مسلمان، همسر خود را چون کالایی می بیند که وظیفه ارضای جنسی وی را دارد و همینکه آن کالا، سنی ازش گذشت و فرسوده گشت، مرد مسلمان به دنبال کالایی تازه تر و زیبا تر می رود؛ بیشتر مردان مسلمان در یک زمان، با چندین بانوی مختلف همبستر شده و تا جایی که توانایی مالی شان به ایشان اجازه می دهد، همواره بانوان تازه ای را وارد حرمسرای خویش می کنند.
به هر روی، زمانی که در یک مسلک، واژه ای چون عشق و فعلی چون عاشقی کردن، پوچ و بی مفهوم باشد، نمی توان از دنباله روان آن مذهب، چیزی بیش از قتل های ناموسی، کتک زدن زنان و دختران، شکنجه دادن همسران و همچنین زنبازی و شهوت رانی و صیغه گری، انتظار داشت.

 سخن پایانی:

به راستی مردمان شریف ایران زمین تا به کی خواستارِ تحقیر شدن و خُرد شدن شخصیت های شان به دست چند روحانی بی سواد و کاسه لیسان اطراف شان هستند؟ آیا نباید خط پایانی برایِ این همه بی احترامی به زنان و کودکان ایرانی تعیین کرد و آیا نباید در راهِ از میان بردن تمامی این قوانین انسان ستیزانه که جملگی اعلامیه جهانی حقوق بشر را نقض می کنند، مبارزه و جانفشانی کرد؟
چون نیک بنگیریم حکومت اسلامی با تکیه بر قوانین شریعه قرآن، هر روز عرصه را برای حضور زنان در جامعه تنگ تر می کند؛ بی تَردید جامعه ای بدون حضور درخشان زنان، محیطی پُر از نکبت و اندوه و ماتم و خشونت و زمختی است! امروز دختران مان را به جُرم و گناه مرتکب نشده ممنوع الخروج کرده اند و اگر اعتراضی نکنیم، فردای روزگار، بانوان ایرانی را وادار خواهند ساخت که ابتدا محله زندگی، بعد خیابان خانه شان، سپس خانه شخصی شان و در آخر رختخواب های شان را تَرک نکنند تا همانجا به انجام سنت های شرم آور پیامبر اسلام بپردازند!

موعظه شیخ حسن در نیویورک

تریبون سازمان ملل، جایی برای شعار دادن روسای جمهوری ایران



رئیس دولت ناقض حقوق بشر ایران، تحریم ها را «خشونت آمیز» و ناقض «حقوق مسلم بشری» خواند و اقدامات «زورمدارانه اقتصادی و نظامی» را ضد «صلح»، «امنیت»، «کرامت انسانی» و ضد« آرمان‌های بشری» دانست.
دیروز، بسیاری از تحلیل‌گران در سراسر جهان، منتظر دیدن نشانه‌هایی از تغییر مشی جمهوری اسلامی بودند. 
بسیاری از ایرانیان امیدوار بودند که حسن روحانی، برخلاف خاتمی، پای جلو گذارد و با رئیس جمهوری آمریکا دیدار کند تا یخ نبود رابطه میان دو کشور آب شود، اما گویی سرمای اول پاییز نیویورک، رشته‌ها را پنبه کرد.
هنگام سخنرانی اوباما در مجمع عمومی، توجه رسانه‌ها و تحلیل‌گران به غیبت روحانی جلب شد، اما محمد جواد ظریف، وزیر خارجه ایران در سالن بود و چند باری هم با حرف‌های اوباما سر تکان داد.
رئیس جمهوری آمریکا با آنکه زبان تهدید نگشود، اما انتقادهایی را هم مطرح کرد. با این حال گفت که آمریکا به دنبال تغییر نظام ایران نیست. مئیر جاودان‌فر، تحلیل‌گر ایرانی اسرائیلی معتقد است این سخن اوباما به دل تندروهای ایرانی نخواهد نشست که مایلند دولت آمریکا را عامل همه مشکلات بخوانند و کاخ سفید را به دنبال براندازی معرفی کنند.
با این حال، وقتی بر خلاف انتظارها، حسن روحانی به مراسم ناهارنرفت، و سی‌ان‌ان خبر عدم ملاقات روسای جمهوری ایران و آمریکا را منتشر کرد، گمانه‌زنی‌ها آغاز شد.
حسن روحانی اما پیش از حضور در مجمع عمومی مقابل دوربین سی‌ان‌ان رفت و به سوال‌های کریستین امانپور پاسخ گفت. روحانی اما نفهمید سوال مربوط به هالوکاست و برخی سوال‌های دیگر از کجا سردرآوردند. شاید تهیه کننده او سال‌ها بعد در کتاب خاطراتش منبع برخی سوال‌ها را ثبت کند.
امانپور حتی شیطنت کرد و از کسی که باید به زبان انگلیسی مسلط باشد خواست جمله به مردم آمریکا بگوید. شاید یک دانش‌آموز خوب دوره راهنمایی بهتر و مسلط‌تر از رئیس جمهوری که از طرف دانشگاهی بریتانیایی مدرک دکترا به او داده شده، به این جمله جواب می‌داد.
مواعظ حاج آقا روحانی در مجمع عمومی
حسن روحانی دیروز بارها از «حقوق مسلم بشری» سخن گفت. در میان حقوق مسلم بشری، اسمی از «شکنجه نشدن»، «آزادی بیان»، «آزادی تجمع سیاسی»، «آزادی فعالیت سیاسی و اجتماعی صلح‌آمیز» نبرد.
رئیس دولت ایران، علیه خشوت گفت. علیه دخالت در سوریه حرف زد. اما نگفت چند هزار ایرانی و عوامل دست‌آموز آنها در سوریه حاضرند؟
آقای روحانی از غنی‌سازی صلح‌آمیز هسته‌ای گفت، اما توضیح نداد که ذخیرسازی مقادیر اورانیوم غنی‌سازی شده ایران برای چیست؟ او همچنین توجیه اقتصادی سرمایه‌گذاری جمهوری اسلامی بر روی «هسته‌ای» شدن را توضیح نداد و نگفت چرا کشوری که می‌تواند بیشترین بهره را از انرژی «صلح‌آمیز» خورشیدی ببرد، به نیروگاه‌های هسته‌ای و ساخت مراکز پنهانی همچون فردو نیازمند است؟
او گفت: «پذیرش حق طبیعی، قانونی و مسلم ایران، بفرموده رهبر فرزانه انقلاب اسلامی، ساده ترین راه حل این موضوع است. این یک شعار سیاسی نیست. بلکه بر اساس شناخت عمیق وضعیت فن آوری در ایران، شرایط بین المللی و پایان بازی‌ها با حاصل جمع صفر و ضرورت یافتن اهداف و منافع مشترک برای رسیدن به تفاهم و امنیت مشترک است.»
او از اعتدال گفت؛ و سخنان احمدی‌نژاد در باب مدیریت جهانی را به رنگی دیگر و لعابی جدید عرضه کرد: «اعتدال، آینده جهان را درخشان خواهد کرد.»
رئیس جمهوری ایران گفت: «ترکیب امید و تدبیر و اعتدال در سیاست خارجی به آن معناست که جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک قدرت منطقه‌ای نسبت به امنیت منطقه و جهان، مسئولانه برخورد می‌کند ... تنها به کمک خرد انسانی و با تعامل و اعتدال می‌توان بر واقعیت‌های تلخ جامعه بشری غلبه کرد. لذا تضمین صلح و دموکراسی، و تأمین منافع مشروع همه کشورها در جهان، و از جمله در منطقه خاورمیانه، با نظامی‌گری محقق نمی‌شود...هیچ پرونده و موضوعی نیست که با امید و اعتدال، با احترام متقابل و با نفی خشونت و افراط قابل حل نباشد.»
روحانی ادامه داد: «جمهوری اسلامی ایران باور دارد که با ترکیب هوشمندانه‌ای از امید و اعتدال می توان همه چالشروها را مدیریت کرد. جنگ افروزان می‌خواهند امیدها را بخشکانند. در حالی که امید به تغییر مثبت، مفهومی فطری، دینی، فراگیر و جهانی است.»
رئیس جمهوری ایران اما، انگار دو متن سخنرانی تهیه کرده بود و به جای پاسخ به سخنان بامدادی اوباما، متنی را خواند که جداگانه برایش تهیه کرده بودند و به گفته‌ای اشاره کرد که اوباما امسال به زبان نیاورد:«گزینه جنگ روی میز». به نظر می‌رسید آقای روحانی دو متن آماده کرده بود و بایستی بنا به موضع اوباما یکی را می‌خواند، اما گویی با وجود داشتن اختیاراتی ویژه، از تهران پیام آمد که به عدم طرح «گزینه جنگ روی میز است» اعتراض کند.
روحانی از ایجاد همبستگی جهانی علیه خشونت و افراط گفت، اما نگفت که جمهوری اسلامی، یکی از بانیان خشونت و افراط‌گری در۳۴ سال گذشته بوده است. چگونه ممکن است رئیس دولت نظام ایران که سال‌ها مدیری امنیتی بوده از توسعه خشونت در منطقه، زیر سایه جمهوری اسلامی بی‌خبر بوده باشد.
حامیان روحانی می‌توانند سخنان او را نوید بخش آینده‌ای روشن بخوانند، اما بسیاری از تحلیل‌گران معتقدند که محتوای سخنان او با سخنان آیت‌الله خامنه‌ای تفاوت چندانی نمی‌کند.
حسن روحانی از آمریکایی‌ها خواستار «صدایی واحد» از واشینگتن شد. حسن روحانی اما ندانست که ایالات متحده دیکتاتوری نیست و صدر هیات رئیسه حزب کمونیست و یا شورای نگهبان ندارد و سخن اوباما نیز، فصل‌الخطاب محسوب نمی‌شود.
آقای روحانی ممکن است به شنیدن «صدایی واحد» گروهی از تعریف کنندگانش عادت کرده باشد، و یا «صدایی واحد» بخش حامی نظام اپوزیسیون خرسند باشد، اما احتمال شنیدن «صدایی واحد» از کنگره و کاخ سفید بسیار کم است، مگر آنکه باور کند تحریم‌ها تحت شرایطی ویژه برداشته می‌شوند.

۱۳۹۲ مهر ۲, سه‌شنبه

نظام: سخت در برابر مردم، نرم مقابل بیگانه


یک حکومت ملی به جای نرمش در برابر بیگانگان- تحت فشار تحریم‌ها و خالی شدن خزانه- در برابر مردم کشور خود نرمش نشان می‌دهد. خمینی و خامنه‌ای هرگز در برابر مطالبات عمومی مردم ایران نرمش نشان ندادند
آن دسته از منتقدان جمهوری اسلامی که مخالف براندازی آن هستند در دو سال اخیر- پس از آن که از جنبش سبز نا امید شدند- تلاش کرده‌اند جمهوری اسلامی را یک حکومت ملی در عین استبدادی بودن نشان دهند. آنها از مداخله‌ی این حکومت در امور دیگر کشورها مثل لبنان، سوریه و عراق دفاع می‌کنند یا حداقل در این حوزه‌ها انتقادی از رژیم نمی‌کنند اما مداخله‌ی کشورهای غربی در این مناطق را امپریالیسم و سلطه طلبی می‌خوانند. 
طرفداران جمهوری اسلامی نیز همیشه این حکومت را تنها حکومت ملی و بهترین آنها می‌دانسته‌اند. آنها معتقدند که پیش از جمهوری اسلامی همه‌ی دولت‌ها به ملت ایران خیانت کرده‌اند و خدمت از ۲۲ بهمن ۵۷ آغاز شده است. طرفداران برنامه‌ی هسته‌ای و مداخله‌ی نظامی در امور داخلی دیگر کشورها نیز این امور را مایه‌ی افتخار و غرور ملی معرفی می‌کنند.  
آن دسته از منتقدان جمهوری اسلامی که با براندازی آن مخالف‌اند مخاطبان خود را به دوران پهلوی ارجاع می‌دهند که آن حکومت نیز استبدادی بود اما دغدغه‌های ملی داشت. برای نمایش ملی بودن حکومت جمهوری اسلامی نیز به علی خامنه‌ای این اعتبار را می‌بخشند که در برابر غرب سلطه طلب مقاومت کرده و برنامه‌ی هسته‌ای را به پیش برده است. همچنین ثبات قبرستانی امروز ایران را در برابر وضعیت سوریه یا مصر وجهی از اقتدار حکومت می‌شمرند و نمی‌خواهند دستی به ترکیب امنیتی موجود در کشور بخورد. 
اما این تصویر تا چه حد با واقعیات همخوانی دارد؟
نقض منافع و امنیت ملی
موارد نقض منافع و امنیت ملی ایران در دوران جمهوری اسلامی بیشمارند، از جمله: 
۱) امنیت در دنیای امروز رابطه‌ی مستقیمی با توسعه‌ی پایدار، متوازن و همه جانبه یافته است. حکومتی که در برابر این توسعه مانع ایجاد کند در واقع مبانی امنیت ملی را مخدوش می‌سازد. 
۲) سرکوب مدام اقوام و مذاهب و گروه‌ها که شرایط را برای تجریه‌ی کشور در صورت سست شدن حاکمیت فرهم می‌کند. مهم ترین عامل برای تجزیه طلبی در ۳۵ سال گذشته نحوه‌ی اداره‌ی کشور بوده است و نه مطالبات اقوام و مذاهب کشور. جمهوری اسلامی قهرمان تجزیه طلبی در ایران است اما مخالفان براندازی آن منتقانشان را تجزیه طلب می‌خوانند
۳) مورد تهدید قرار دادن امنیت ملی به واسطه‌ی دشمنی با ایالات متحده و مدعای ریشه کنی اسرائیل از منطقه.
۴) تخریب منابع طبیعی و محیط زیست مثل دریاها، دریاچه‌ها، و جنگل‌های کشور. 
۵) تخریب ظرفیت ملی برای استخراج و بهره برداری از منابع طبیعی مشترک با دیگر کشورها به واسطه‌ی برهم زدن روابط با دیگر کشورها و اعمال تحریم‌ها به خاطر برنامه‌ی پنهانی غنی سازی هسته‌ای.
۶) قرارداد با چین برای سپرده گذاری درامدهای ملی بدون حق برداشت از حساب‌های مربوطه \س از اعمال تحریم‌های غرب
نقض هویت ملی 
هویت ملی مردمان یک کشور در آیین‌ها، هنر و ادبیات، رسوم و نهادهای آن جامعه تبلور می‌یابد. حکومت جمهوری اسلامی ۳۵ سال است که موسیقی ملی، هنر ملی (مثل رقص و نقاشی)، ادبیات ملی، جشن‌های ملی (مثل چهارشنبه سوری یا مهرگان)، زبان‌های ملی، و دیگر آیین‌های ملی را یا تعطیل کرده یا تحت فشار قرار داده است. به جای همه‌ی اینها نیز آیین‌ها و رسوم مذهبی ایدئولوژک نشانده شده است تا هویت جدیدی با مهندسی فرهنگ ساخته و پراخته شود. 
کدام حکومت ملی در دنیا با ذخائر ملی خود چنین می‌کند؟ آیا انگلیسی‌ها حاضرند آثار شکسپیر یا آمریکایی‌ها حاضرند آثار مارک تواین را سانسور یا ممنوع الانتشار سازند؟ ایا اسپانیایی‌ها حاضرند رقص فلامینگو یا آلمان‌ها و اتریشی‌ها رقص والس را ممنوع سازند؟ کدام رمان نویس فرانسوی یا انگلیسی کتابهایش پشت میز سانسور یکی از بسیجی‌های حکومت که در ااره‌ی کتاب کار می‌کند خاک می‌خورد؟ امکان انتشار مجموعه آثار ایرج میرزا و صادق هدایت از معاصران یا عبید زاکانی از کلاسیک‌های ادبیات فارسی در ایران تحت حکومت جمهوری اسلامی وجود ندارد. 
جمهوری اسلامی به جای همه‌ی اینها روحانیت و برنامه‌ی هسته‌ای را به عنوان عناصر هویت ملی قرار داده است و تلاش می‌شود به دنیا نیز همین امور فروخته شود. روحانی در یادداشتی که در روزنامه‌ی واشینگتن پست نوشته (۲۰ سپتامبر ۲۰۱۳) برنامه‌ی اتمی را به عنوان وجهی مهم از هویت ملی ایرانیان عرضه می‌کند. بنابر این تا قبل از شروع این برنامه ایرانیان هویت ملی نداشته‌اند یا بخش مهمی از آن مفقود شده بوده است.
استبدادی و غیر ملی
مردم کره‌ی جنوبی و چین چند دهه استبداد حکومت‌های نظامیان و کمونیستی را تحمل کردند اما در کنار استبداد حکومتی توسعه‌ی اقتصادی را به دست آوردند. به همین دلیل امروز مردم کره‌ی جنوبی و چین علی رغم تجربه‌ی استبداد به کشور خود حس خوبی دارند و حکومت های مربوطه را حکومت ملی اما استبدادی می‌دانند. این وضعیت را با ایران مقایسه کنید. مردم ایران انقلاب، جنگ و ۳۵ سال استبداد خشن روحانیت و سپاه را تحمل کرده‌اند و امروز کشورشان ورشکسته است. آنها چگونه می‌توانند حس خوبی نسبت به وضعیت کشور خود داشته باشند؟ به همین دلیل اکثر ایرانیان در یک مقطع از زندگی خود به فکر خروج از کشور و رها کردن خانه و شهر خود می‌افتند، چه به این کار موفق شوند یا نشوند. استبداد ایرانی بالاخص نوع جمهوری اسلامی آن ملی نبوده است چون شهروندان کشور چنین احساسی نسبت بدان ندارند.                                                                                                                                                                          جام زهر و نرمش قهرمانانه
یک حکومت ملی به جای نرمش در برابر بیگانگان- تحت فشار تحریم‌ها و خالی شدن خزانه- در برابر مردم کشور خود نرمش نشان می‌دهد. خمینی و خامنه‌ای هرگز در برابر مطالبات عمومی مردم ایران نرمش نشان ندادند. خمینی وقتی قطعنامه‌ی ۵۹۸ را پذیرفت که کشور در حال ورشکستگی بود و دیگر نمی‌شد حتی نظام را با امکانات موجود اداره کرد. 
خامنه‌ای حتی در برابر بیش از دو بار رای بالای بیست میلیونی خاتمی نرمشی نشان نداد و اصلاحاتی را که دولت خاتمی و مجلس ششم به دنبال آن بودند با قوای قهریه ناکام گذاشت. خمینی جام زهر را در برابر فشار خارجی سر کشید و خامنه‌ای از نرمش قهرمانانه در برابر دول خارجی که همیشه آنها را دشمن می‌پنداشته سخن می‌گوید. چنین حکومتی تا چه حد می‌تواند ملی باشد؟ پرسش این است که چگونه بخشی از نیروهای مخالف حکومت ادعا می‌کنند در برابر بیگانه حاضرند برای حفظ این حکومت بجنگند.
 آزادی چند گروگان سیاسی
آزادی چند زندانی سیاسی در ۲۷ شهریور ۱۳۹۲ درست زمانی انجام گرفت که هیات ایرانی برای مذاکرات در نیویورک کشور را ترک می‌کرد. حکومتی که اسیران سیاسی خود را برای دادن پیام به بیگانگان-این که دوران تازه‌ای در ایران آغاز شده- آزاد می‌کند تا چه حد ملی است؟ در ضمن جمهوری اسلامی با آزادی این یازده یا دوازده تن تا چند روز بعد از آن جای آنها را در زندان‌ها پر می‌کند. در دوران خاتمی هرگاه قرار بود رئیس دولت در مجامع جهانی حضور پیدا کند افرادی را بازداشت می‌کردند یا روزنامه‌هایی را می‌بستند تا به طرف خارجی بگویند قدرت در ایران در دست کیست و آنها باید با کدام طرف سخن بگویند. 
در دوره‌ی احمدی نژاد نیز در اکثر دوره‌هایی که وی می‌خواست در سازمان ملل حضور پیدا کند امریکایی‌ها یا ایرانی-امریکایی‌های گروگان گرفته شده آزاد می‌شدند. در سال ۹۲ حکومت در آستانه‌ی این سفر چند تن از گروگان‌های ایرانی خود را آزاد کرد.