۱۳۹۲ آذر ۲۹, جمعه


مگر حکومت، مخ خر خورده که موسوی و کروبی را آزاد کند؟ اگر آنها امروز آزاد بودند قطعاً به خاطر مرگ دلخراش همسر و مادر یک زندانی سیاسی، اعتراض می کردند نه اینکه مثل برخیبی جربزه های پر مدعا ، برای متهم نشدن به " همدردی با حانواده یک پادشاهی خواه " سکوت مرگبار بگیرند. 

چهارسال پیش که آرش رحمانی پور ، هم پرونده و پسر دایی پیمان عارفی به جرم همکاری با انجمن پادشاهی خواهی اعدام شد موسوی و کروبی به صورت مشترک ، با این جملات نسبت به اعدام ها اعتراض کردند : "به نظر می رسد کسانی که اقد
ام به اعدام آنها شد ماه‌ها قبل از جریان برگزاری انتخابات دستگیر شده و پرونده آنها نیز ارتباطی با حوادث انتخابات اخیر نداشته است و به گفته وکلایشان آنها تنها توانسته اند دیداری کوتاه با موکلان خود داشته‌اند و مراحل دادرسی برای آنها انجام نشده است.» اما امروز که یکی دیگر از متهمان آن پرونده ، در مصیبتی بزرگ غوطه ور است از کسانی که در غیاب موسوی و کروبی چایگاه رهبری چنبش را اشغال کرده اند صدایی در نمی آید . پس شاید حق دارند که می گویند نباید برای آزادی موسوی و کروبی ، فشار آورد. شما را به خدا ، اگر موسوی آزاد بود برای این مرگ دلخراش ، بیشتر مویه می کرد یا برای گاز گرفته شدن دست دخترش توسط یک مأمور وحشی حکومت؟ می خواهم یک مشاوره مجانی هم به نظام جمهوری اسلامی بدهم . از این به بعد هر کس را خواستند زندانی کنند، اعدام کنند و هر خانواده ای را خواستند تحت فشار بگذارند به آنها اتهام " عیر خودی بودن " بزنند. مثلا به ناحق بگویند جاسوس اسرائیل است ، بهایی است یا اینکه سلطنت طلب است البته سلطنت مشروطه چون برخی دوستان ظاهرا اصلاح طلب با سلطنت مطلقه یعنی ولایت فقیه مشکل ندارند.. اگر این اتهام ها را به هر کسی برنند مطمئنا سران جبهه اصلاحات و حتی تعدادی از سایت های خبری آنها ، یه زندانی شدن و آزار خانواده زندانی ، اعتراضی نخواهند کرد و سکوت شرم آور پیشه می کنند. همانطور که در مورد خانواده پیمان عارفی کردند. اگر چه تا همین جا هم برای ابراز همدردی با این زندانی مظلوم دیر شده است اما امیدوارم در روزهای آینده اتفاقاتی بیفتد که من به خاطر نوشتن این پست آز آقایان خاتمی ، رفسنجانی ، سید حسن خمینی ، عبداله نوری و...... پوزش بخواهم.

مجتبی‌ واحدی
۲۸ آذر ۱۳۹۲

آیت الله احمد جنتی دبیر ۸۶ ساله شورای نگهبان در بهمن ماه سال ۱۳۸۸ از صادق لاریجانی، رئیس قوه قضائیه ایران برای اعدام دو تن از زندانیان سیاسی محاکمه شده پس از انتخابات ریاست جمهوری تشکر و قدردانی کرده و خواستار اعدام‌های بیشتر شده بود …

“ آرش رحمانی پور” که تنها ۱۹ سال سن داشت یکی‌ از آن ۲ نفر بود! و “نسرین ستوده” وکیل مدافع این زندانی سیاسی گفته بود از دیدن این همه بی‌قانونی در پرونده‌های موکلانش به ستوه آمده و وقتی نمی‌تواند برای نجات آنها کاری کند ترجیح می‌دهد همراه آنان اعدام شود …

به گفته نسرین ستوده، آرش رحمانی‌پور به این دلیل اتهام خود مبنی بر اخلال در انتخابات را پذیرفت که بازجوها تهدید کرده بودند در صورت عدم پذیرش اتهام، پدرش را بازداشت خواهند کرد. خواهر باردار آرش رحمانی‌پور هم در فروردین ۸۸، همراه با او بازداشت شده بود.

نسرین ستوده در آذر ۱۳۸۸ در مصاحبه‌ای گفته بود آرش‌ رحمانی‌پور اتهام‌های مربوط به عضویت خود در انجمن پادشاهی را به شرط آزادی خواهر باردارش پذیرفته بود.

پیغام تکان دهنده یکی‌ از هم بندی‌های آرش رحمانیپور و فرزاد کمانگر

http://sepidedam.com/6366



هر لحظه که می‌گذرد حقایق تکان دهنده تری در رابطه با ظلم غیر قابل وصفی که به این خانواده شده آشکار میشود!

ولی صدیقی برادر سعید صدیقی، جوانی که سال گذشته پس از یک دادگاه «۱۴ دقیقه ای»، اعدام شد لحظاتی پیش ( ۱۰ صبح ۲۸ آذر ۱۳۹۲ به وقت اروپا ) پیغام کوتاهی‌ از آلمان برای سایت سپیده دم ارسال نمود:

« زیبا صادقی‌ زاده نوهٔ عمه من هستش هنوز مادرش نمیدونه که دخترش مرده »

مهرماه سال گذشته ( ۲۳ مهر ۱۳۹۱ ) ولی صدیقی در تماسی با گردانندگان سایت سپیده دم گفته بود: « من مدارکی مبنی براثبات بی‌گناهی برادرم دارم ... »

http://goo.gl/R3KDqT

آرش رحمانی پور پسر دایی پیمان عارفی نیز با وجود آنکه وکیلش نسرین ستوده مدارکی جهت ارائه به دادگاه در دست داشت که نشان دهنده بی‌ اساس بودن اتهامات وارد شده بود، در بهمن‌ ۱۳۸۸ اعدام شد و پس از آن نسرین ستوده گفته بود از دیدن این همه بی‌قانونی در پرونده‌های موکلانش به ستوه آمده و وقتی نمی‌تواند برای نجات آنها کاری کند ترجیح می‌دهد همراه آنان اعدام شود …

در فیلمها هم اینقدر ظلم قابل تصور نیست!

حد نصاب بی‌ عدالتی نسبت به خانوادهٔ زندانیان سیاسی چقدر است؟ این همه ظلم به آنها روا شده آنهم به کسانی‌ که حتی حاضر شده بودند در انتخابات شرکت کنند و به آقای روحانی رای دهند …

مصاحبه منشر نشده با مادر پیمان عارفی
http://goo.gl/0mludi

امیررضا (پیمان) عارفی و همسرش در ۲۶ فروردین ۱۳۸۸ به اتهام عضویت در انجمن پادشاهی بازداشت شدند. پسردایی او، آرش رحمانی‌پور نیز همان زمان بازداشت و به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شده بود. امیررضا عارفی و آرش رحمانی‌پور با این که ماه‌ها قبل از انتخابات ۱۳۸۸ بازداشت شده بودند، اما در دادگاه‌هایی که پس از انتخابات تشکیل شد اعتراف کردند که در نا آرامی‌‌های انتخابات دست داشته‌اند. امیررضا عارفی بعدتر گفت که در اثر فشار بازجوها و با شرط آزادی همسرش حاضر به شرکت در «دادگاه‌های نمایشی» شده است. به گفته او پسر‌دایی‌اش آرش رحمانی‌پور هم زیر فشار بازجویی و به زور به عضویت در گروه‌های غیرقانونی و اخلال در انتخابات اعتراف کرده بود. آرش رحمانی‌پور در بهمن‌ ۱۳۸۸ اعدام شد.

آیت الله احمد جنتی دبیر ۸۶ ساله شورای نگهبان در بهمن ماه سال ۱۳۸۸ از صادق لاریجانی، رئیس قوه قضائیه ایران برای اعدام دو تن از زندانیان سیاسی محاکمه شده پس از انتخابات ریاست جمهوری تشکر و قدردانی کرده و خواستار اعدام‌های بیشتر شده بود …

“ آرش رحمانی پور” که تنها ۱۹ سال سن’ داشت یکی‌ از آن ۲ نفر بود! و “نسرین ستوده” وکیل مدافع این زندانی سیاسی گفته بود از دیدن این همه بی‌قانونی در پرونده‌های موکلانش به ستوه آمده و وقتی نمی‌تواند برای نجات آنها کاری کند ترجیح می‌دهد همراه آنان اعدام شود …

به گفته نسرین ستوده، آرش رحمانی‌پور به این دلیل اتهام خود مبنی بر اخلال در انتخابات را پذیرفت که بازجوها تهدید کرده بودند در صورت عدم پذیرش اتهام، پدرش را بازداشت خواهند کرد. خواهر باردار آرش رحمانی‌پور هم در فروردین ۸۸، همراه با او بازداشت شده بود.

نسرین ستوده در آذر ۱۳۸۸ در مصاحبه‌ای گفته بود آرش‌ رحمانی‌پور اتهام‌های مربوط به عضویت خود در انجمن پادشاهی را به شرط آزادی خواهر باردارش پذیرفته بود.

پیغام تکان دهنده یکی‌ از هم بندی‌های آرش رحمانیپور و فرزاد کمانگر

http://sepidedam.com/6366

امیررضا عارفی هم در همان دادگاه‌ها به اعدام محکوم شده بود اما حکم او در دادگاه تجدید نظر به پانزده سال حبس و تبعید به مسجد سلیمان کاهش یافت. او در زمستان ۱۳۸۹ از زندان اوین به مسجد سلیمان منتقل شد. امیررضا عارفی چندی پیش گفته بود به دلیل مسیر طولانی تهران تا مسجد سلیمان، مادر و همسرش هر سه ماه یک بار موفق به ملاقات با او می‌شوند. امروز مادر و همسر امیررضا عارفی، بعد از ملاقات با او در حادثه رانندگی در جاده اهواز به تهران کشته شدند.

***

مجتبی‌ واحدی روزنامه نگار مقیم آمریکا می‌نویسد:

خبر خیلی کوتاه بود : مادر و همسر مظلوم یک زندانی سیاسی تبعیدی در حال بازگشت از ملاقات چند دقیقه ای با عزیز خود، تصادف کردند و جان باختند! جرم این زندانی آن بوده است که نظامی را که خامنه ای بی همه چیز برای جفظ آن ، همه چیز را زیر پا می گذارد قبول نداشته است. چرم او که به خاطر آن ، علاوه بر تحمل رنج زندان، اکنون باید داغ مادر و همسر را نیز بکشد حق خواهی است و لابد سربلندی خاتمی و دار و دسته اش، آنکه می خواهند این نظام فاسد و آدمکش را حفظ کنند. خاتمی دیروز با آه و ناله فراوان ، گله کرده که از قول او گزارش غلط به خامنه ای می دهند. ببینم برای دل زندانی مظلومی که اکنون در داخل زندان به خود می پیچد هم از همان آهها می کشد و برای تسلانی آنها چیزی خواهد گفت یا این خانواده را هم مانند خانواده ستار بهشتی ، لایق همدردی نمی داند؟ کسانی که میلیونها فخش نثار کیهان کردند که "چرا با زدن یک تیتر دروغ ، مصدق قلابی دوران را روانه بیمارستان کرده " امروز حاضرند از همان حرف ها در مورد خامنه ای بزنند که دو قهرمان واقعی را راهی گورستان کرده است ؟!

***
رامین یزدانی روزنامه نگار مقیم آلمان می‌نویسد:

مقصر کشته شدن همسر و مادر پیمان عارفی، زندانی تبعیدی رژیم خودکامه ی آخوندی، در صحنه ی تصادف از دو رو جمهوری اسلامی می باشد. دلیل اول اینست که اگر سیستم جنایتکار جمهوری اسلامی جوانان مردم را به اتهامات واهی به زندان و شکنجه و تبعید نمی انداخت این افراد لزومی نداشتند در جاده های نا امن درجه سه ی ایران از شهری به شهری برای دیدن عزیزان دربند خود در راه باشند.
دلیل دوم اینست که دزدان حاکم جمهوری اسلامی بجای ساختن جاده های امن، خانه و مسکن، دبستان و دبیرستان ، بیمارستان و درمانگاه پول های مردم را تا جائی که می توانند به جیب می زنند و آنچه باقی ماند را صرف پروژه های گرانقیمت و بیهوده و بی فایده ی نظامی و اتمی می نمایند که سرانجامش بی خانمان شدن، فقر و مرگ و نابودی مردم ستمدیده می باشد.

اگر دلتان به خاطر حال خود و دیگر همنوعانتان میتپد ، اگر یک ذره آزادی ، زندگی بدون دلهره، پیشرفت اجتماعی و خوش نامی در صحنه ی جهانی را خواهانید چاره ای جز سرنگونی این دستگاه جنایتکار ندارید. برای آزادی خود و همنوعانتان بپاخیزید !!!


***

مجتبی‌ سمیع نژاد فعال حقوق بشر در نروژ می‌نویسد:
«همسر (زیبا صادق‌زاده) و مادر پیمان عارفی زندانی تبعید شده به مسجد سلیمان، در راه برگشت از ملاقات پیمان در جاده اهواز به تهران دچار سانحه شدند و متاسفانه جان خود را از دست دادند.»

خبر رو که شنیدم جدای خبر یک چیز دیگه شوکه‌ام کرد، تو ذهن‌ام چرخید که چیزی از این خبر انگار قبلا شنیدم، یک چیز آشنا داشت. رفتم و توی چت‌های قدیمی با زیبا صادق‌‌زاده نگاه کردم... جای گفته بود بهم که «پیمان نمی‌خواد ما بیاییم ملاقاتش، نگران امنیت این راهه»...
برام نوشته که پیمان بهم می‌گه «میترسم اتفاقی تو راه براتون بیوفته و یه عمر بدبخت بشم و دستم به جایی بند نیست آخه آخرین بار سری قبل از عید تصادف کردیم ولی به خیر گذشت»...

آخرش نوشته بود که «اما من هر هفته می‌رم، دل‌ام طاقت نمیاره»...


چه کار کردند این ناقضان حقوق‌بشر؟ می‌فهمند حتا؟ گمان‌ام نیست ...

زیبا جان خواب‌ات آرام …

***
معصومه دهقان، همسر عبدالفتاح سلطانی ۶ بعد از ظهر، شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۲ در صفحه فیسبوک خود زمانی‌ که همسرش در زندان به همراه دیگر زندانیان سیاسی دست به اعتصاب غذا زده بود نوشت:

" آقای روحانی! همان مردمی که مشروعیت را از احمدی نژاد گرفتند به شما مشروعیت بخشیدند، حالا همه منتظرند تفاوت رییس جمهور مشروع و نا مشروع را ببینند ....زندانیان بیمار ، کروبی ، موسوی ، تاج زاده ، دانشجو رونقی ، سلطانی و . ..... بیماران رجائی شهر ...کارون اهواز ، عادل آباد شیراز و .... همه را آزاد کنید . لجبازی بس است! "

بهزاد مهراني روزنامه نگار مقيم آمريكا:
برخي دردها "شركت سوز" هستند و هيچ گونه نمي توان شريك درد و اندوه و غم صاحب درد شد و نمي توان به تعارف گفت كه من را در غم خود شريك بدانيد. غم تو شريك نمي پذيرد پيمان عارفي، حتا اگر همه بخواهيم از بُن وجود شريك غمت باشيم. هيچ تسليت و تسلايي در كار نيست.
تنها آرزوي صبر و صبوري براي تو دارم و ريشه كن شدن درخت ظلم نظام جمهوري اسلامي!
آمين!


اختر قاسمی روزنامه نگار مقیم آلمان نیز می‌نویسد:

خبر وحشتناک مرگ مادر و همسر جوان زندان سیاسی پیمان عارفی در تصادف جاده اهواز به تهران
ناهید رحمانی و زیبا صادق زاده، مادر و همسر پیمان عارفی زندانی سیاسی تبعید شده به مسجدسلیمان، بعد از ملاقات با پیمان در راه بازگشت در یک حادثه رانندگی در جاده اهواز تهران در گشتند...
وحشتناکی این خبر به حدی ست که زبان از گفتن هر جمله‌ای قاصر است...

پیمان دو ماه قبل از انتخابات در حالیکه ۲۱ سال سن داشت به اتفاق همسرش و پسر دایی خود آرش رحمانی به اتهام هواداری از انجمن پادشاهی بازداشت شد. همسر او پس از سه ماه آزاد می شود اما او و آرش را در دادگاه‌های نمایشی پس از انتخابات به عنوان دستگیر شدگان حوادث انتخابات محاکمه و تحت فشار آنها را وادار به اعتراف بمب گذاری از طرف انجمن پادشاهی کردند. قاضی جلاد صلواتی آنها را ابتدا به اعدام محکوم کرد و آرش در همان هفته‌های اول انتخابات بعد از دادگاه نمایشی اعدام شد. حکم پیمان در دادگاه تجدید نظر به ۱۵ سال زندان در تبعید تقلیل یافت. او ابتدا در زندان گنبد بود و سپس به مسجدسلیمان منتقل شد.

جمهوری جنایت اسلامی مرگ را به اشکال گوناگون برای مردم به ارمغان آورده و نه تنها با اعدام بکله با عدم رسیدگی به جاده‌ها و ایمنی مردم هر روز ناقوس مرگ بر شهرهای ایران نواخته می شود. آنها حتی خانواده‌ها را از دیدن فرزندانشان در شهرهای خود محروم می کنند تا دوران زندان را به شکنجه‌ای برای خانواده ی آنها هم تبدیل کند. بارها و بارها شنیدیم که خانواده‌ها در راه سفر دیدن فرزندانشان تصادف کردند. جمهوری جنایت اسلامی حتی توانایی و عرضه ی رسیدگی به جاده‌های ایران که بزرگترین تلفات را در جهان را دارد ندارد بعد ادعای مدیریت جهان را دارد. هر بار در گوشه‌ای از دنیا یکی از دزدان جمهوری جهل و جنایت اسلامی با میلیاردها پول ملت شریف ایران دستگیر می شود و ثروت ملت را به سوریه و لبنان و حزب اله و تروریست جهانی کمک می کنند اما مردم در بدترین شرایط ناامنی اجتماعی و اقتصادی بسر میبرند! تاریخ بشریت نشان داده که هیچ جلادی، هیچ آدمخواری همانند خامنه‌ای جاهل عمری طولانی نداشته و مطمئنن روزی که دیر نخواهد بود ملت ایران انتقام خود را از سران جمهوری جنایت اسلامی خواهند گرفت
درگذشت مادر و همسر پیمان را به او و خانواده و فامیل و دوستان عزیزش و همه ی ره روان راه آزادی تسلیت می گویم ...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر