جماعت همهمه میکند. عده آدمها هر لحظه بیشتر و بیشتر میشود. آن جلوترها خبری است و این عقبیها برای اینکه ماجرا را تعقیب کنند و چیزی را از دست ندهند، باید از سر و کول هم بالا بروند. دختر شش،هفت سالهای دست پدرش را که به تماشا ایستاده میکشد و پشت سر هم میپرسد که چه خبر است. او هم میخواهد آنچه دیگران با هیجان تماشا میکنند را ببیند. پدر کلافه از اصرار دخترک، دست آخر او را روی شانههایش میگذارد تا لحظه حلقآویز شدن یک انسان را ببیند. پاهایی که تکان تکان میخورند و تنی که در حضور دیگران جان میدهد. این نمایش چه فایدهای برای تماشاگرانش دارد؟
یک کودک هشت ساله در شهرستان جوانرود در استان کرمانشاه در هنگام آنچه «بازی اعدام» گزارش شده است، جان میبازد.
این خبر تکاندهنده روز دوشنبه یازدهم شهریور ماه منتشر شد. بر اساس این خبر که تارنمای کردپا آن را منتشر کرده است، چند کودک اهل روستای «کلاش لولم»، هنگام تاببازی قصد داشتهاند صحنە اعدام رئوف مصطفایی، یک شهروند این شهر را به عنوان بازی تکرار کنند که در این میان، مهران یوسفی، پسر هشت ساله، جان خود را از دست میدهد.
این اولین بار نیست که کودکانی مانند مهران با طناب دار خود را حلق آویز میکنند. محمد مصطفایی، حقوقدان و فعال حقوق بشر ساکن نروژ میگوید: «در گذشته نیز نمونههایی از این دست وجود داشته است اما در خبرها انعکاسی نیافته و علت چنین خودکشیهای ناخواستهای بررسی و مشخص نشده است. با وجود این کشور ما از جمله کشورهایی است که اعدام در ملاء عام را تجویز کرده و رییس قوه قضاییه هم بر اجرای آن پافشاری میکند.»
این اما اولین بار نیست که کودکانی مانند مهران با طناب دار خود را حلقآویز میکنند. محمد مصطفایی، حقوقدان و فعال حقوق بشر ساکن نروژ، در این زمینه به رادیو زمانه میگوید: «در گذشته نیز نمونههایی از این دست وجود داشته است، اما در خبرها انعکاسی نیافته و علت چنین خودکشیهای ناخواستهای بررسی و مشخص نشده است. با وجود این کشور ما از جمله کشورهایی است که اعدام در ملاء عام را تجویز کرده و رئیس قوه قضاییه هم بر اجرای آن پافشاری میکند. حقوقدانان و حتی قضات زیادی بر معایب و زیانهای اعدام در ملاء عام تاکید کردهاند، اما گوش مسئولان قوه قضائیه ایران در این مورد و البته بسیاری از موارد دیگر بدهکار نیست.»
تبلیغ بیقدری زندگی
در روزگار ما، تماشا و نمایش خشونت مخصوصاً در مورد کودکان به شکلها و صورتهای مختلف نهی شده است. حتی رسانههای بزرگ خبری که کارشان اطلاعرسانی سریع و در لحظه رویدادهای گوناگون از جمله جنگ و کشتار است، پیش از آنکه تصاویرشان را به مخاطبان خود عرضه کنند، درباره خشونت موجود در آنها هشدار میدهند.
در ایران اما به نظر میرسد نه تنها اقدامی عملی برای مبارزه با خشونت و به تصویر کشیدن آن صورت نمیگیرد، بلکه رفتارهای خشن به شکلی خودآگاه و ناخودآگاه ترویج میشوند. اعدام، آن هم در ملاء عام، در کنار دیگر مجازاتهایی که در مقابل دیدگان عموم مردم اجرا میشوند، نمونههایی از ترویج خشونت هستند که ممکن است تاثیرات جبران ناپذیری بر فرد و جامعه بگذارند. با وجود این ممکن است کسانی هم باشند که این نگاه را یکجانبه بدانند و نظر دیگری داشته باشند.
به عنوان نمونه، یک روزنامهنگار، با اشاره به تجربه و خاطره خود در این مورد مینویسد: «من چندبار شاهد اعدام بودهام. اولینبار هم فکر کنم نه سالم بود. یک بار شاهد سنگسار بودهام و یک بار هم شاهد گردن زدن. نه بیمار اجتماعی هستم، نه به انحطاط فرهنگی کشیده شدهام. چندین نفر از دوستان و همکلاسیهایم را که با هم از مدرسه فرار کردیم که برویم اعدام تماشا کنیم میشناسم که هیچکدام نه تنها بیمار اجتماعی نشدند و به انحطاط فرهنگی کشیده نشدند که افراد بسیار موفق و دارای جایگاه اجتماعی بالایی هم هستند. از اعدام در ملاء عام دفاع نمیکنم، اما نگاههای یکجانبهای را هم که این روزها مطرح میشود نمیپسندم.»
به نظر میرسد در ایران نه تنها اقدامی عملی برای مبارزه با خشونت و به تصویر کشیدن آن صورت نمیگیرد، بلکه رفتارهای خشن به شکلی خودآگاه و ناخودآگاه ترویج میشوند. اعدام، آن هم در ملاء عام، در کنار دیگر مجازاتهایی که در مقابل دیدگان عموم مردم اجرا میشوند، نمونههایی از ترویج خشونت هستند که ممکن است تاثیرات جبران ناپذیری بر فرد و جامعه بگذارند.
محمود صباحی، جامعهشناس مقیم آلمان درباره این نگاه اخیر و درستی و نادرستی این اعدامها به رادیو زمانه میگوید: «اعدام تنها یک رفتار سیاسی و اجتماعی از بنیان خطاکارانه نیست، بلکه عملی به کلی ابلهانه است. تاثیرات اعدام تنها در بازی کودکان انعکاس مرگآور نمییابد، بلکه جان انسانی را در نزد آنان بیحرمت و بیقدر میکند و این خود آغاز تباهی است و نه بازداری تباهی.»
این پژوهشگر دانشگاه لایپزیک معتقد است: «آن هنگام که کودک مرگ را چنان پست و زشت تجربه میکند و آن را همچون نیرویی قویتر از نیروی زندگی درمییابد، به یقین نه در راه زندگی بلکه در راه مرگ (تباهی، تخریب، تحقیر و نفی) کوشش افزونتری خواهد کرد زیرا در ناخودآگاه خود نیروی قهار مرگ و نمایش زشت آن را به یاد خواهد آورد که چگونه میتواند آدمی را به سخره بگیرد و بر او چیرگی یابد. به بیان دیگر، آنچه اعدام و نمایش آن را از درون بیثمرتر و از هدف دورتر میسازد، این است که از طریق آن، هراس طبیعی از مرگ و شرم از خطاکار بودن ناگهان از دست خواهد رفت و راه را برای همه آن خطاهایی باز خواهد کرد که قرار بوده به واسطه نمایش مرگ کثیف، از آنها پیشگیری شود.»
جمهوری اسلامی اما در طول سالهای پس از پیروزی انقلاب سال ۱۳۵۷، تلاش کرده است تا با مجازاتهای سنگین، شلاق زدن و قطع کردن اعضای بدن و اعدام کردن بر اساس قانون مجازات اسلامی، آمار وقوع جرم و جنایت را کاهش دهد. این مجازاتها گاهی در مقابل دیدگان عموم مردم اجرا میشوند تا ترس از جزا و مرگ، باعث عبرت جامعه شود و بدکاران را از راهی که انتخاب کردهاند، بازگرداند، اما اینکه چه کسانی و از چه گروههای سنیای شاهد این مراسم خواهند بود، معمولاً مورد توجه نبوده است.
محمود صباحی در این زمینه میگوید: «برای پیشگیری از ناهنجاریهای احتمالی اجتماعی آنچه که باید اتفاقاٌ ترمیم و بازنگری شود، همین روشهای کوتهاندیشانه تنبیه و مجازات است. باید به جای از قدر انداختن زندگی در چشم کودکان و دیگران، امکان دریافت و احساس ارزشمند بودن زندگی را فراهم آورد. کسی که به جنایت دست مییازد در حقیقت سادهترین راه خودکشی را برگزیده است. او میداند که سرانجام جز مرگ در انتظار او نیست، اما او همان را میخواهد (اگرچه از آن میهراسد و میگریزد) زیرا این زندگی به ادامه دادنش نمیارزد. پس او جامعه را مدام نیش میزند و آزار میدهد تا ناگزیر شود به زندگی او خاتمه دهد زیرا خودکشی جسارت افزونتری میخواهد تا آنکه کسی یا کسانی مامور خاتمه دادن به این زندگی بیارزش و خوارکننده شوند.»
محمود صباحی، جامعهشناس مقیم آلمان: «اعدام تنها یک رفتار سیاسی و اجتماعی از بنیان خطاکارانه نیست بلکه عملی به کلی ابلهانه است. تاثیرات اعدام تنها در بازی کودکان انعکاس مرگآور نمییابد بلکه جان انسانی را در نزد آنان بیحرمت و بیقدر میکند و این خود آغاز تباهی است و نه بازداری تباهی.»
با وجود اینکه در چندسال گذشته فعالان مدنی و حقوق بشر اعتراضهای گستردهای به اجرای اعدام و مخصوصاٌ اعدام در ملاء عام در ایران داشتهاند، مراسم حلقآویز کردن همچنان با پافشاری مقامات قضایی پا بر جا مانده تا این شائبه به وجود بیاید که شاید بازتولید خشونت در جامعه تلاشی است از سوی حاکمیت برای حفظ و کنترل منافع خود.
صباحی در این زمینه با تاکید بر اینکه در جهان امروز تائید و اقتدا به روشهای خطاکارانه پیشینیان خود خطایی است به شدت نابخشودنی، میگوید: «گذشتگان ما در حقیقت از آستانه و گستره آگاهی ما بیبهره بودند و به خیال خود راه درستی را برای محدود کردن جرم و جنایت یافته بودند، اما امروزه به کلی روشن شده است که از طریق اعدام آن هم در ملاء عام چه خسران جبرانناپذیری در روان مردم و به ویژه کودکان به وجود میآید. بنابراین، آنچه برای مثال دولت ایران را به چنین رفتارهای ناهنجار اجتماعی میکشاند، نه نادانی و نادانستگی بلکه گونهای تبهکاری عمدی است.»
او اضافه میکند: «برپا دارندگان دارها و صادرکنندگان حکمهای اعدام و نمایش آن، منش تبهکارانه خود را بروز میدهند، اما برای آنکه بتوانند میل تبهکارانه برآمده از روان رنجور خود را نهان کنند، ناگزیر باید در جلد نظامهای سیاسی و قضایی خودبرساخته بخزند. در حقیقت، این خطاکاران احتمالی نیستند که به اعدام و نمایش آن محتاجاند، بلکه درست خلاف آن، این عاملان و آمران اعداماند که به آن و نمایش آن به شدت نیاز دارند.»
تقلید مرگبار
«من همراه با داییام برای تماشا رفته بودم که تازه از جبهه آمده بود. بیشتر جنگ را در جبهه گذرانده و چند بار زخمی شده بود. یک بار قاطی جنازهها تا بیمارستانی در شیراز برده بودندش و توی سردخانه چشم باز کرده و خودش را بستهبندی شده در پلاستیک، وسط انبوهی از جنازه دیده بود. متلاشی شدن بدن و قطعه قطعه شدن دوستان نزدیکش را هم کم به چشم ندیده بود، اما با تمام این اوصاف، نتوانست بیش از چند دقیقه از صحنه سنگسار را تحمل کند. حالش به هم خورد. بعد از آن هم تا یک هفتهای حالش بد بود و تا یک ماهی به سختی میتوانست غذا بخورد.
با وجود اینکه در چند سال گذشته فعالان مدنی و حقوق بشر اعتراضهای گستردهای به اجرای اعدام و مخصوصاٌ اعدام در ملاء عام در ایران داشتهاند، مراسم حلقآویز کردن همچنان با پافشاری مقامات قضایی پا بر جا مانده است تا این شائبه به وجود بیاید که شاید بازتولید خشونت در جامعه تلاشی است از سوی حاکمیت برای حفظ و کنترل منافع خود.
آنهایی که سنگ میزدند اما لذت را در همه وجودشان و برق نگاهشان میشد دید. چنان با لذت سنگ میزدند که انگار داشتند انتقام طعم شیرین گناهی را میگرفتند که آن زن بیچاره چشیده و خودشان از آن محروم بودند. مطمئناً پس از آن هم مدتها سرخوش شوق و شعفی بودهاند که با شنیدن جیغ و ناله زن نگونبخت، سرتا پایشان را فرا گرفته بود. جیغ و ناله دلخراشی که دل چنگیز و تیمور را کباب میکرد. هنوز هم حتماً آن خاطره شیرین را با هیجان تعریف میکنند و وقتی به حکایت جیغ و نالهها میرسند قهقههای سر میدهند.»
این بخشی از خاطره مهرداد فرهمند، روزنامهنگار ایرانی است از مراسم سنگساری که در نوجوانی و در شهر همدان شاهد آن بوده. فرهمند این روایت را ۲۶ آگوست سال ۲۰۱۰ میلادی در فیسبوک خود منتشر کرده است.
از زمان نوجوانی او تا امروز گرچه سطح و شرایط زندگی در ایران تغییرات زیادی به خود دیده ولی گویا سنگسار و اعدام همچنان نمایشی سرگرم کنندهاند. گرچه در سالهای اخیر و به دنبال اعتراضهای جهانی به سنگسار، قوه قضائیه ایران اجرای این حکم را متوقف کرده، اما اجرای اعدام در ملاء عام همچنان ادامه دارد.
اول بهمن ماه سال گذشته (۱۳۹۱ خورشیدی)، مهدی رستمپور در گزارشی که در تارنمای رادیو فردا منتشر شد، از اجرای مراسم اعدام در استادیوم سبزوار انتقاد کرد. او در این گزارش با اشاره به آزادی حضور زنان برای تماشای مراسم اعدام در ورزشگاه نوشت: «از دیگر نکات ماجرای اعدام در زمین فوتبال سبزوار، آزادی حضور زنان در ورزشگاه بود. بانوانی که اگرچه حق تماشای فوتبال را ندارند، اما حضورشان در ورزشگاه برای تماشای حلق آویز شدن آدمها بلامانع است.»
این در حالی است که مشخص نیست چه تعدادی از جمعیت حاضر در این ورزشگاه، کودک و نوجوان بودهاند و اینکه آیا آنان هم به تقلید از آنچه دیدهاند اعدامبازی کردهاند یا نه؟
محمد مصطفایی، فعال حقوق بشر و مدیر سازمان مدارای جهانی به رادیو زمانه میگوید: «در کودکان نیروی تکرار عمل بزرگسالان به گونهای قوی است که به راحتی تقلید میکنند و اعمال خشونتبار بیشتر از اعمال عاطفی بر ذهنشان نقش میبندد. اعدام از جمله موارد بسیار وحشتناک است که کودکان را تحت تاثیر خود قرار میدهد و چون آنها اغلب در سنین پایین معنی و مفهوم مرگ را درک نمیکنند، با تقلید این مراسم جانشان را در معرض خطر قرار میدهند. به عنوان نمونه جهانی، بعد از اینکه صدام حسین اعدام شد و خبرش منتشر شد، چندین کودک به تقلید از این رفتار با حلق آویز کردن خود، رفتار مجریان اعدام را تقلید کردند.»
مصطفایی اضافه میکند: «پرونده مهران هم از جمله پروندههایی است که میتوان به عنوان یک پرونده موردی برای حذف اعدام به طور کلی و حذف اعدام در ملاء عام به صورت خاص، آن را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. مسئولان دستگاه قضایی نیز میبایست با دید باز و تفکر عمیق و کارشناسی، اعمالشان را طوری مدیریت کنند که آسیبی به جامعه و مردمانش وارد نشود.»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر